جدول جو
جدول جو

معنی کم سال - جستجوی لغت در جدول جو

کم سال
خردسال، جوان
تصویری از کم سال
تصویر کم سال
فرهنگ فارسی عمید
کم سال
خردسال کم سن مقابل کلان سال سالخورده: (جهاندیده زیرک و پر دلم نه کم سال و نادان و بیحاصلم)، (هاتفی)
تصویری از کم سال
تصویر کم سال
فرهنگ لغت هوشیار
کم سال
بچه، خردسال، طفل، کودک، نوباوه
متضاد: کلان سال
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کم کار
تصویر کم کار
آنکه کم کار می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم مال
تصویر هم مال
شریک در مال و ثروت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کهنسال
تصویر کهنسال
سال خورده، پیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کم طالع
تصویر کم طالع
کم بخت، بدبخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کم عقل
تصویر کم عقل
احمق، کودن، کم خرد، ابله، نابخرد، بی عقل، کاغه، خرطبع، انوک، دبنگ، گردنگل، لاده، دنگل، کانا، دنگ، گول، فغاک، شیشه گردن، بدخرد، سبک رای، خام ریش، ریش کاو، کردنگ، چل، غمر، خل، تپنکوز، کهسله، غتفره، تاریک مغز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کم عقل
تصویر کم عقل
کم خرد گول دیر یاب کوته خرد نادان احمق کودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همه سال
تصویر همه سال
هرسال: همه سال سفر میکند
فرهنگ لغت هوشیار
مردی که بنصف عمر رسیده، نصف سال (6 ماه) سمستر. توضیح این اصطلاح در دانشگاهها در مورد نصف سال تحصیلی بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه عمر بسیار کرده سالخورده معمر، قدیم دیرینه: تمدن کهن سال ایرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهنسال
تصویر کهنسال
پیر و سالخورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمر سار
تصویر کمر سار
تنگ اسب بند اسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم سخن
تصویر کم سخن
کسی که اندک سخن گوید کم گوی، ساکت خاموش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم سوالی
تصویر کم سوالی
کم سوال کردن اندک پرسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تغییر حروف مهمله بترتیب لف و نشر مرتب و بحال خود گذاشتن حروف معجمه طبق بیت ذیل: (کم صلا او حط له در سع حرف منقوط را بجایش دع)، مثال (وصل میگردد بقرب حرفها اسم (اله) قرب میجویم باو من از حساب کم صلا)، (علی خراسانی) توضیح (و) به الف (ص) به ل و (ل) به ه بدل شود اله پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم کار
تصویر کم کار
کسی که کم کار کند مقابل پر کار، کم تجربه ناشی
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که دارای اعتبار و اهمیت اندک باشد، کم توجه (نسبت بدیگران) کم لطف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم سالی
تصویر کم سالی
خرد سالی کم سنی مقابل کلان سالی سالخوردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم سوال
تصویر کم سوال
کم پرس کم زبان کسی که اندک سوال کند کم پرسش
فرهنگ لغت هوشیار
فرمود بدوستان همزاد تا بر پی او روند چون باد. (نظامی) و کواعب اترابا وکنیزکان هم بالا هم آساهم زاد، موجودی متوهم (از جن) که گویند باشخص در یک زمان تولد میشود و در تمام حیات با او همراه است. توضیح بنا باعتقادی عامیانه همزاد گاه ممکن است باعث زحمت و صدمه زدن به همزاد انسان خویش شود و گاه هم او را به سعادت و مکنت و ثروت می رساند. نیز عامه معتقدند که بعضی از مردم (خاصه جن گیران وغشی ها) باهمزاد خویش رابطه دوستانه یا خصمانه دارند و با آنها روبرو و هم کلام می شوند
فرهنگ لغت هوشیار
قرن. یا صد سال سیاه. ابدا هیچگاه (در وقتی گویند که خواهند نفرت و ناخشنودی خود را برسانند) : می خواهم صد سال سیاه نیاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتسال
تصویر امتسال
شمشیر از نیام برکشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم اصل
تصویر کم اصل
بد نژاد، کمینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم طالع
تصویر کم طالع
کم بخت کم بخت بد بخت مدبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمرساز
تصویر کمرساز
تنگ اسب، سازنده کمربند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کم محل
تصویر کم محل
((~. مَ حَ))
بی اعتبار، کم توجه، کم لطف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کم کار
تصویر کم کار
((کَ))
تنبل، بی تجربه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کم اصل
تصویر کم اصل
((کَ. اَ))
پست نژاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کهن سال
تصویر کهن سال
سالخورده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم سگال
تصویر هم سگال
مشاور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کهنسال
تصویر کهنسال
مسن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بم ساز
تصویر بم ساز
آلتو
فرهنگ واژه فارسی سره
همزاد، هم سن
فرهنگ واژه مترادف متضاد